قبل از ورود بهبحث و شروع بررسی موضوعِ این تحقیق، یعنی: «تحلیل چگونگی تأثیر اُصول و قواعد کلّی فلسفه اسلامی در هنر و معماری» نکته بسیار حائز اهمیّت آن است که اُصولاً مادّه و به تبع ظرفی مادّی و یا کالبدی جسمانی (و از جمله ظرفِ مادّی و یا کالبد معماری،) بسیار محدودتر از آن است که بتواند معانی و مفاهیمِ عقلانی و فلسفی را (با توجّه به بساطت و حدّناپذیری آنها) بهطور تمام و کامل در خود جای دهد. لیکن این بدان معنی نیست که کالبد، خالی از هر گونه محتوای عقلانی و فلسفی است. بلکه، مطابق با اندیشه اسلامی، جهان مادّی و به تبع کالبد موجودات آن به حقّ، صورتی مُتجسّم و مُتجسّد از عقل یا اندیشه بوده و آئینهای برای پدیداری جمال و کمال اُصولِ عقلانی و قوائد فلسفیاند. از این دیدگاه، از آنجا که عقل (و به تبع، معانی عقلانی و مفاهیم فلسفی) بهخودی خود حقیقتی مُجرّد از مادّه و صورت بوده، و لذا، غیرقابل بهدیدارآمدن و درکشدن توسّط حواس مادّی انسانی است، علّت اصلیِ خلقت جهان مادّی و موجودات صورتمند و کالبدمند آن همانا آفرینش بستر و یا آئینهای است که بر صفحۀ آن پدیداری عقل و مفاهیم عقلانی و فلسفی (که البتّه همان حقیقت و جان جهان هستند) مُمکن گردد.
از طرف دیگر، از آنجا که (در حوزهبندی سلسلهمند فرآیند رشد عقل و معرفت انسانی) اوّلین مرتبه و یا حوزه معرفتیِ آدمیزادگان حوزه عملِ حواس مادّی و کار با آنها است؛ و نیز از طرفی تنها راه ارتباطیِ ایشان با جهان مادّیِ خارج از خود و کسب اطّلاعات حاصل از ارتباطات با این جهانِ مادّی و کالبدمند، همان حواس مادّی هستند، ایشان ناگزیر از توجّه به اهمیّتِ این حواس و استفاده از آنها میباشند.
بنابراین: در فرآیندِ سلسلهمندِ رُشد و تُکامُلِ معرفت انسانی، نسبت به حقیقت ذوابعاد حقّ، هدف از خلقِ موجودات صورتمند و کالبدمند و مجموعاً عالَمِ مادّی، همانا فراهمآوردن ظرفهائی است محدود، و با شکل و هندسهای متناسب و همآهنگ با دائره محدود و هندسه خاصّ درک و فهم حواس انسانی، تا صورتهای مختلف و نوع به نوع (و البتّه) مشخّصی از عقل (و معانی و مفاهیم مربوطه) در آنها قرار گرفته، (و در نتیجه) پدیدار و قابل درک و فهم گردند.